سایت جدید

دوستان این وبلاگ تقریبا دو سالی هست به روز نشده آدرس جدید

www.iranartpic.com

گفتگوی ماه و نابینا


   گفتگوی ماه و نابینا:  نابینا گفت: دوستت دارم.  ماه گفت تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری?  نابینا گفت اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم!  اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم.


www.ek.aminus3.com



گزارش تصویری عملیات میمک در خبر گزاری مهر

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1165551


غربت


]

خداوند از ديدگاه ملاصدرا!!!*

* عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوي
* *راههاي رسيدن به خدا به اندازه خود آدمهاست *

* ملاصدرا ميگه**:*

*خداوند بي‌نهايت است و لامکان و بي زمان**
اما به قدر فهم تو کوچک مي‌شود
و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد، و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،
و به قدر ايمان تو کارگشا مي‌شود،
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريک مي‌شود،
و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود**…
پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر.
برادر مي‌شود محتاجان برادري را.
همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را**.طفل مي‌شود عقيمان را. اميد مي‌شود نااميدان
را**.راه مي‌شود گم‌گشتگان را. نور مي‌شود در تاريکي ماندگان را.*

بهشت

چرا بعضی ها شک دارن خدا وجود داره!

این عکس رو بهار سال گذشته گرفتم

سیاه

  این شعر حسین پناهی عزیز رو هم پیشنهاد میدم بخونید :

سیاه
خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه
واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز
این کله پوکو میگیرم بالا
و از بی سیگاری میزنم زیر آواز
و اینقدر میخونم
تا این گلوی وا مونده وا بمونه....
تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی
که عمو بارون رو طاقش
عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته
شام که نیس
خب زحمت خوردنشم ندارم
در عوض
چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که
رفیق پرسه های بابام بودن
بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه
چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه
گریه که دیگه عار نیست
خواب که دیگه کار نیست
تا مجبور بشی از کله سحر
یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و
آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که
سر بذاری به خیابونا
هی هی
دل بده تا پته دلمو واست رو کنم
میدونی؟
همیشه این دلم به اون دلم میگه
دکی
تو این دنیای هیشکی به هیشکی
این یکی دستت باید اون یکی دستتوبگیره
ورنه خلاصی
خلاص!
اگه این نبود ...حالیت میکردم که
کوهها رو چه طوری جابجا میکنن
استکانها رو چه جوری می سازن
سرد و گرم و تلخ و شیرینش نوش جان
من یاد گرفتم
چه جوری شبا
از رویاهام یک خدا بسازم و...
دعاش کنم که
عظمتتو جلال
امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت
بعدش هم چشما مو میبندم و دلو میسپرم
به صدای فلوت یدی کوره
که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره
منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره
تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
بشنو.....
هی لیلی سیاه
اینقدر برام عشوه نیا
تو کوچه...
تو گذر...
تو سر تا سر این شهر
هرجا بری همراتم
سگ و
سوتک میدونه
کشته عشوه هاتم

امتداد-جاده بدرانلو

این عکس ها با یک تکنیک نسبتا تکرار گرفتم اما با کادری جدید


وصیت نامه حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. 

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. 
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! 
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. 
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. 
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. 
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! 
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند. 
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. 
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! 
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. 
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. 
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد. 
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. 
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم


سفر به روستای جمی

این روستای زیبا در جاده بجنورد به روستای اسفیدان قرار داره

عکس هایی که گذاشتم بیشتر متعلق به مردم مهربان این روستا است

این عکس ها مثل عکس های قلعه رودخان و یا اسپاخو حالت گزارشی نداره و روی جنبه هنری

عکاسی از صحنه های زیبایی که ممکنه شما در یک روستا ببینید کار شده

امیدوارم از دیدنشون لذت ببرید

















ایمان واقعی ...

روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است.


فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه.....
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت
که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد

سفر به استان های شمالی














 

ادامه عکس ها در ادامه مطلب

ادامه نوشته

آرشیو عکس های قبلی

آرشیو عکس های قبلی


دیدن همه عکس ها رو پیشنهاد می کنم
به خصوص عکس هایی که ستاره دارن
با تعداد ستاره ها اولویت بندی شدن

قلعه رود خان بزرگ ترین دژ دفاعی شمال کشور **


آبشار لوه*


قدیمی ترین معبد خراسان(اسپاخو)*


اشک ها و لبخند ها******


نشانه ها-گالری شماره 1 عکس حشرات****


جاده سیساب****


نشانه ها-گالری شماره 1 عکس پرندگان****


مرغ دانی**


خر در چمن**


هوای بندر-گالری عکس های سفر به بوشهر****


غم های شیرین کودکی******


کودکان حسرت******


ماوراء


ندای عشق******


کشتی نوح**


خداوند لک لک ها را دوست دارد******


خاطرات شیرین کودکی******

اژدها****


تولدی دیگر**


مسافر*****


نشانه ها****


خط قرمز******



دروازه قرآن شیراز**


قلعه رودخان بزرگترین دژ دفاعی ایران در شمال کشور

قلعه رودخان که به «سکسار» و «قلعه حسامی» نیز شهرت دارد، با وسعتی بیش از 5/2هکتار و بارویی به طول یک‌هزار و 550متر، دارای 42برج و دیده‌بانی است. در این دیوار‌های قطور، منافذ و ترکش‌هایی برای ریختن مواد مذاب و تیراندازی نیز تعبیه شده است.
ادامه در ادامه مطلب
در عکاسی از این بنا سعی کردم از  مسیر وردی نماهای بیرونی و درونی عکس بگیرم تا شما هم مثل من از دیدن این بنای بسیار زیبا لذت ببرید
برای دیدن سایر عکس ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

آبشار لوه

اسپاخو

قديمي ترين معبد خراسان

جام جم: معبد سنگي اسپاخو موسوم به آتشكده كليساي اسپاخو منسوب به دوره ساساني قديمي ترين بناي ثبت شده اين دوره در خراسان شمالي است.  اين بنا در كيلومتر 115 مسير جاده بجنورد گلستان و 65 كيلومتري غرب شهر آشخانه و مركز مانه و سملقان بر روي تپه اي مرتفع در دامنه جنگل هاي كاج و سرو و ...

ادامه در ادامه مطلب

************************

رفتن به این بنا به دلیل جاده بسیار نامناسب آن کار سختیه، عکس های مختلفی از نماهای مختلف این بنا گرفتم تا بتونید به خوبی زوایای مختلف این بتای زیبا رو ببینید

ادامه عکس ها در ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشک ها و لبخند ها!

همیشه با دیدن افراد پیر به این فکر می کنم که تا قبل از این چه زندگی ای داشتن و در

قسمت کمی از زندگیشون که باقی مونده چه زندگی خواهند داشت

همه ما تلاشمون برای رسیدن به خوشبختیه ، خیلی خوبه که ما هم بدونیم دیگران به چه شکلی

رسیده اند بهش ؟!

***********************************************************

این پیرزن که خستگی و غم ها و روزهای شیرین و تلخ زندگی رو می شد از نگاهش احساس کرد،

در حال گدایی بود،به نظر شما خوشبخته؟فرصتی داره تا خوشبختی رو احساس کنه؟


این پیره مرد در باغ خودش باغ بانی می کرد که داشت با عصبانیت به سمت من می آمد  تا به من که داشتم

از یه خونه قدیمی تو باغش عکس بگیرم اخطار بده ! نمی دونم خوشبختی بدون ارتباط با دیگران امکان پذیره یا نه ؟! احساس نگرانی خاصی در چهره این مرد بود و یه جورایی دوستی و آرامش رو نمی شد در اون دید


و اما این پیره مرد که در یکی از روستاهای شهرستان شیروان بود به راحتی می شد مهربانی،خوشبختی

و احساس رضایت از زندگی رو تو نگاهش دید،طوری که از دیدن عکس هاش هم دوباره همین حس رو دارم


شفای پادشاه!

پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند»
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت :که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.
حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.
یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.

پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!

نشانه ها - گالری عکس حشرات 1

برای دیدن بقیه ی عکس های گالری حشرات  شماره یک بر روی ادامه مطلب  کلیک کنید --۲۸   عکس

ادامه نوشته

نشانه !

جاده سیساب

این مکان از جاده بجنورد به شیروان و یا  جاده روستای چناران مسیر دارد

*رفتن رسیدن است*

بزودی عکس های نقاط دیدنی

خراسان شمالی

بخصوص نقاطی که برای افراد عادی دیدنش سخته

و در اردو های کوه نوردی گرفتم براتون می زارم

نشانه ها-- گالری پرندگان شماره 1



بعضی از عکس های پرندگان به دلیل فاصله زیادی که داشتند زیاد شارپ نیست اما گونه های نادری هستند و برای من عکس های ارزشمند-امیدوارم از دیدنشون لذت ببرید

******************************

برای دیدن گالری عکس ها ی پرندگان شماره 1 بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

۱۴ عکس دیگر در ادامه

ادامه نوشته

بدون عنوان

بدون عنوان

هوای بندر- گالری عکس های سفر به بندر بوشهر

 



برای دیدن ادامه عکس های بوشهر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

۲۳ عکس دیگر در ادامه

ادامه نوشته

غم های شیرین کودکی

که می خواستی برگردی به کودکی؟
آره , خوب , پشت سوال
کی تا حالا برگشته به کودکیش؟
کی ؟ کجا ؟
کی ؟ کجا ؟
می خواستم , میخواستم اما مقدورم نشد
باید مقدورم بشه
آه!
خنده های بی دلیل
گریه های بی دلیل
خیره گی ها , خیره گی ها , خیره گی
خیره گی ها و سکوت
خیره گی و افق سرخ غروب
خیره گی و علف ترد بهار
خیره گی و شبح کوه و درختان در شب
خیره گی و چرخش گردن جغد
خیره گی و بازی ستاره ها
خنده بر جنگ بز و گیوه پهن مادر
گریه بر هجرت یک گربه از امروز به قرنی دیگر
خنده بر عرعر خر
من!
من باید برگردم ,
تا تو قبرستون ده , غش غش زیسه برم
به سگ از شدت ذوق , سنگ کوچیک بزنم
توی باغ خودمون انار دزدی بخورم
وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم
آخه!
تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده
کلید کهنه صندوق عجائب , لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه
راز خاموشی فانوس کجاست؟
گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست
چه گلی را اگر پرپر بکنی شیر بزت می خشکه,
من باید برگردم تا به مادرم بگم , من بودم که اون شب ,
شیربرنج سحریتو خوردم
من بودم , من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم.
تا به بابا بگم , باشه باشه , نمی خواد کولم کنی !
گندوما رو تو ببر , من به دنبالت می آم
قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ
دنبال مارمولکا , نرم تا اون ور کوه !

کودکان حسرت،غم های زیادی دارند و اختلافاف زیادی رو می بینن(به امید روزی که دیگه نبینیم که...)

 

این,این سرگذشت کودکی است
که به سرانگشت پا
هرگز دستش به شاخه هیچ آرزوئی نرسیده است
هرشب گرسنه می خوابید
چند و چرا نمیشناخت دلش
گرسنگی شرط بقا بود به آئین قبیله مهربانش
پس گریه کن مرا به طراوت
به دلی که میگریست بر اسب باژگون کتاب دروغ تاریخش
و آواز میخواند ریاضیات را
در سمفونی باشکوه جدول ضرب با همکلاسیها
دودوتا جارتا چارچارتا...
در یازده سالگی پا به دنیای شگفت کفش نهاد
با سرتراشیده و کت بلندی که از زانوانش میگذشت
با بوی کنده بدسوز و نفت و عرقهای کهنه
آری دلم-حسین پناهی

ماوراء

ندای عشق

کشتی نوح(لنج سازی -بندر گناوه)

خداوند لک لک ها را دوست دارد

خاطرات شیرین کودکی

deragon



نشانه ها !


مسافر